Sunday, October 26, 2008

یک شعر

مرد خسته، مرد تنها
رفت کنار دریا
توی دلش غم، توی چشاش اشک
دریا صداش کرد: بیا
غمت رو بده به من، اشکهات رو پاک کن
مرد خسته، مرد تنها
رفت توی آب
دل زد به دریا
یه کم سبک شد
روی آب خوابید
چیزی نمی شنید
دریا اون رو برد اون دور دورا
مرد ما کجاست؟
تو خواب و رویا
یه دفعه نگاه کرد
دور و برش پر از ماهی ها
یادش رفت کي بود
همونجا موند
شد یک صدف
غم و اشکش اما
شد مروارید

Tuesday, October 21, 2008

تاییدیه پزشکی برای غواصی

تقریباً همین نیم ساعت پیش تمام تاییدیه های پزشکی لازم برای غواصی آماتوری رو گرفتم
خوشحالم

Sunday, October 19, 2008

برای تو

صدف خویش را می گشایم
مرواریدی در درون من است
آن را به تو تقدیم می دارم

Friday, October 17, 2008

اتفاقات شب گذشته




اول اینکه دیروز غروب طبق معمول برای شنا رفتیم دریا
آب زلال خلیج فارس برای شنا بسیار مناسبه و من که تازه دارم شنا یاد می گیرم مقدماتش رو به موفقیت گذروندم یعنی دیشب تونستم برای مدت 15 دقیقه به پشت روی آب دراز بکشم خیلی راحت بود هر وقت احساس می کردم دارم می رم پایین شکمم رو پر از هوا می کردم و مثل یک بادکنک می آمدم روی آب حالا باید خوابیدن روی آب به شکم رو یاد بگیرم
نکته دوم آنکه دیشب شیفت کاری شب هم با من بود پس از حضور در سایت متوجه شدم که کلیه کارهای جوشکاری تعطیل است و من برای گشت زدن وقت دارم
رفتم کنار دریا
همونطور که در نوشته های قبل هم آوردم دریای اینجا پر از ماهی ها و جانورهای دریایی قشنگه

حالا چیزهایی که دیشب برای اولین باراز نزدیک دیدم

لاک پشت دریایی

سفره ماهی و خارپشت دریایی این آخری حسابی سر منو گرم کرد خارش رو با دستم لمس کردم

چند تا عکس هم گرفتم که البته چون با موبایل بوده و در شب گرفته شده کیفیت خوبی نداره


Tuesday, October 14, 2008

آخرین اخبار




بعد از دو هفته موفق شدم وبلاگم رو بروز کنم علت این تاخیر این بود که موفق نمی شدم این قسمت رو باز کنم

و اما اخرین اخبار

اول اینکه موسیقی متال و هارد راک رو گذاشتم کنار

از حدود دو هفته پیش همه آلبومهای متال و هارد راکی که تو هارد داشتم رو پاک کردم و الان احساس آرامش بیشتری می کنم

اخیراً موزیک یونانی و موسیقی فیلم گوش می کنم

نکته دوم اینکه دارم شنا یاد می گیرم که مقدمات آموزش غواصی اماتوری رو داشته باشم

بزودی یک عکس از زیر آبهای قشنگ خلیج فارس براتون می گذارم

Wednesday, October 1, 2008

محل کار جدید من



تقریباً یک ماه پیش به دلیل مشکلات مالی دیگه نتونستم تو تهران بمونم و برای کار رفتم جنوب،عسلویه

خدا رو شکر، محل کارم یکی از پروژه های نفتی-گازیه که تازه شروع شده و کلاً شرایطش خوبه

از اون گذشته کارمون کنار دریاست. خلیج همیشه فارس

چقدر این خلیج قشنگه

من که قبلاً هیچوقت نسبت به دریا (دریای شمال) حس خوبی نداشتم الان نمی تونم از خلیج دل بکنم،احساس می کنم خلیج می خواد من رو بغل کنه

خلاصه اینقدر به خلیج علاقه مند شدم که می خوام غواصی یاد بگیرم ،برم زیر آب و کنار عروسهای دریایی و ماهی های خوشگل شنا کنم

اینجا که ما کار می کنیم با اینکه کلی کار صنعتی پر سر و صدا انجام می شه و همه هم آب رو با انواع روغن و گریس و مصنوعات بشری آلوده می کنن ولی پر از ماهیهای رنگی و قشنگه ، پر از عروس دریایی

حیف که همیشه کارهای این بشر خودخواه باعث از بین رفتن طبیعت می شه





Sunday, September 28, 2008

کاروان المپیک ایران در پکن 2008

به نظر من مدال گرفتن یک تیم یا یک ورزشکار نه تنها بستگی به همیت خود او دارد بلکه به ملت او و مردم او نیز وابسته است
آیا ما یک ملت هستیم؟
جدا از تدابیر امنیتی که برای تک تک افراد تیم ملی در نظر گرفته بودند مبادا که یکی از آنها برود و تقاضای پناهندگی به کشوری بدهد، جدا از مراسم آنچنانی برای تقویت روحیه افراد که با آخرین متدهای روانشناسی ورزشی سازگار است آیا از این مردم ، از این به اصطلاح ملت ایران شما بویی مشترک می شنوید؟
جز کلاهبرداری، نادرستی، مکر و نیرنگ و دورویی که اصول ارزشی حاکم بر جامعه ماست محصول مشترکی داریم؟
از دهان این مثلاً ملت جز بوی گند چیزی شنیده می شود؟